.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت۳۷→
شاهین خیلی ناراحت بود...عذاب وجدان داشتم...حس می کردم شکستن شیشه عطر تقصیر منه...خب تقصر منم بود که اینجوری شد دیگه!!! اگه من نبودم که ارسلان اصلا کاری به کار این عطره نداشت.
منم به تبعیت از شاهین و ارسلان کنار شیشه خورده ها وروبروی شاهین زانو زدم.چشمام و به چشمای مشکیش دوختم و بالحن معذرت خواهی گفتم:ببخشید آقاشاهین.تقصیر من بود که اینجوری شد.من اصلا نباید دست میذاشتم روی این ادکلن.معذرت می خوام... ببخشید...من...
پرید وسط حرفم وبالبخندی روی لبش گفت:نیازی به عذر خواهی نیست.شماکاری نکردین.درضمن چیز مهمی نبود.
نیکا که تااون لحظه روسایلنت بود،مثل ما زانو زد روی زمین وگفت:ببخشید آقاشاهین.
شاهین لبخندش و پررنگ تر کردوگفت:شما برای چی معذرت خواهی می کنید وقتی کاری نکردین؟!
نیکا جواب لبخندش و بایه لبخند دادوچیزی نگفت.
شاهین لبخندشیطونی زد وبه ارسلان نگاه کرد.باشیطنت ابروش و انداخت بالا وگفت:چشمم روشن ارسلان!شیطون شدی!!حالا دیگه بی خبر میری دوست دختر می گیری؟!اونم دختر به این ماهی؟!!؟
وبادستش به من اشاره کرد!
این الان چی گفت؟!دوست دختر؟!من؟!برو بابا!! اصلا یه درصد،یه درصد توفکر کن من دوست دختراین گودزیلا باشم! اوق.
به ارسلان نگاه کردم تا ببینم عکس العملش چیه.اخماش بدجور توهم بود.شده بودبرج زهرمار.
وقتی دید دارم نگاهش می کنم،یه پوزخند زدوتوهین آمیزگفت:شاهین،تو راجع به من چی فکر کردی؟!یعنی انقدرخرم؟!این دیوونه رو میخوام چیکار؟!
بچه پررو،توچطوری به خودت اجازه میدی انقدر چرت وپرت بگی؟!من دیوونه ام؟!
پوزخندی زدم و عصبی گفتم:آقاشاهین،من این گودزیلا رو میخوام چیکار؟! اصلا من واین دیوونه چه سنخیتی باهم داریم؟!!)وروبه ارسلان ادامه دادم:(زشت بی ریخت!!!
به جای شاهین ارسلان جواب داد:
- تواولین دختری هستی که این حرف و بهم میزنی!من خیلیم خوش تیپم.درضمن توچشمات مشکل داره که آدم به این توپی رو زشت می بینی!
پوزخندم و پررنگ تر کردم و توهین آمیز گفتم: من اولین نفریم که این حرف و بهت میزنم،چون بقیه مراعاتت و کردن نگفتن!هه ... توچرا انقدر از خودت راضی هستی؟!خودشیفته بی ریخت!
- من خودشیفته نیستم،این یه حقیقت محضه!
دستام و به حالت دعا به سمت آسمون که نه سقف،دراز کردم وگفتم:خدایا ببین مابا کیا شدیم هفتاد میلیون وخورده ای...خدایا همه خودشیفته های اسلام وشفا بده.
بعدروکردم به شاهین وگفتم:ازحرف شمام ناراحت شدم.آخه چه وجه تشابهی بین منواین گودزیلای زشت بی ریخت خودشیفته دیدین که فکرکردین من دوست دخترشم؟!
شاهین چیزی نگفت وسرش و انداخت پایین.کاملا مشخص بودکه خنده اش گرفته وسعی داره خندش و جمع کنه!!!
عصبی گفتم:فکر نمی کنم حرف خنده داری زده باشم آقای محترم!
منم به تبعیت از شاهین و ارسلان کنار شیشه خورده ها وروبروی شاهین زانو زدم.چشمام و به چشمای مشکیش دوختم و بالحن معذرت خواهی گفتم:ببخشید آقاشاهین.تقصیر من بود که اینجوری شد.من اصلا نباید دست میذاشتم روی این ادکلن.معذرت می خوام... ببخشید...من...
پرید وسط حرفم وبالبخندی روی لبش گفت:نیازی به عذر خواهی نیست.شماکاری نکردین.درضمن چیز مهمی نبود.
نیکا که تااون لحظه روسایلنت بود،مثل ما زانو زد روی زمین وگفت:ببخشید آقاشاهین.
شاهین لبخندش و پررنگ تر کردوگفت:شما برای چی معذرت خواهی می کنید وقتی کاری نکردین؟!
نیکا جواب لبخندش و بایه لبخند دادوچیزی نگفت.
شاهین لبخندشیطونی زد وبه ارسلان نگاه کرد.باشیطنت ابروش و انداخت بالا وگفت:چشمم روشن ارسلان!شیطون شدی!!حالا دیگه بی خبر میری دوست دختر می گیری؟!اونم دختر به این ماهی؟!!؟
وبادستش به من اشاره کرد!
این الان چی گفت؟!دوست دختر؟!من؟!برو بابا!! اصلا یه درصد،یه درصد توفکر کن من دوست دختراین گودزیلا باشم! اوق.
به ارسلان نگاه کردم تا ببینم عکس العملش چیه.اخماش بدجور توهم بود.شده بودبرج زهرمار.
وقتی دید دارم نگاهش می کنم،یه پوزخند زدوتوهین آمیزگفت:شاهین،تو راجع به من چی فکر کردی؟!یعنی انقدرخرم؟!این دیوونه رو میخوام چیکار؟!
بچه پررو،توچطوری به خودت اجازه میدی انقدر چرت وپرت بگی؟!من دیوونه ام؟!
پوزخندی زدم و عصبی گفتم:آقاشاهین،من این گودزیلا رو میخوام چیکار؟! اصلا من واین دیوونه چه سنخیتی باهم داریم؟!!)وروبه ارسلان ادامه دادم:(زشت بی ریخت!!!
به جای شاهین ارسلان جواب داد:
- تواولین دختری هستی که این حرف و بهم میزنی!من خیلیم خوش تیپم.درضمن توچشمات مشکل داره که آدم به این توپی رو زشت می بینی!
پوزخندم و پررنگ تر کردم و توهین آمیز گفتم: من اولین نفریم که این حرف و بهت میزنم،چون بقیه مراعاتت و کردن نگفتن!هه ... توچرا انقدر از خودت راضی هستی؟!خودشیفته بی ریخت!
- من خودشیفته نیستم،این یه حقیقت محضه!
دستام و به حالت دعا به سمت آسمون که نه سقف،دراز کردم وگفتم:خدایا ببین مابا کیا شدیم هفتاد میلیون وخورده ای...خدایا همه خودشیفته های اسلام وشفا بده.
بعدروکردم به شاهین وگفتم:ازحرف شمام ناراحت شدم.آخه چه وجه تشابهی بین منواین گودزیلای زشت بی ریخت خودشیفته دیدین که فکرکردین من دوست دخترشم؟!
شاهین چیزی نگفت وسرش و انداخت پایین.کاملا مشخص بودکه خنده اش گرفته وسعی داره خندش و جمع کنه!!!
عصبی گفتم:فکر نمی کنم حرف خنده داری زده باشم آقای محترم!
۲۱.۹k
۱۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.